بحث هدایت انسان توسط خداوند از مباحثی است که در سه بخش قابل طرح است :
۱ هدایت خدا یا خود شخص ؟
۲ تاثیر خواست شخص چگونه است ؟
۳ مقدمات هدایت چیست ؟
بحث هدایت انسان توسط خداوند از مباحثی است که در سه بخش قابل طرح است :
۱ هدایت خدا یا خود شخص ؟
۲ تاثیر خواست شخص چگونه است ؟
۳ مقدمات هدایت چیست ؟
۱ هدایت خدا یا خود شخص ؟
آبات زیادی در قرآن وجود دارد که بسیاری از مترجمین و مفسرین ، هدایت و ضلالت انسان را بر اساس خواست و اراده خداوند تعبیر کرده اند .
از جمله آنها آیه زیر است :
...فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاء... ۱
... خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند ...
اما از آنجا که خود قرآن ، مفهوم و معنای خودش را در دل خود به مخاطب القا میکند ، بر اساس آیات مشابه دیگر ، این معنا نه تنها درست نبوده که نقض غرض هدایت الهی است .
هر چند از نظر ترجمه نیز به نظر می رسد مترجم دچار اشتباهی عجیب شده است چرا که ؛
ضمیر فاعلی مستتر در" یشائ " را به " الله " منتسب کرده ، در حالیکه منطقا باید به اسم نزدیکتر به خود که " من " هست ارجاع داده شود .
و از طرف دیگر جمله اسمیه " من یشائ ، " مفعول " یضل " و " یهدی " است که خودش از نظر معنا کامل بوده با این مفهوم که خداوند گمراه و یا هدایت می کند ، هر کس را که گمراهی و یا هدایت بخواهد .
بنابر این ترجمه درست تر چنین است :
پس اگر کسی خواهان گمراهی باشد ، خدا او را گمراه می کند و همچنین اگر هدایت بخواهد ، خدا او را هدایت می کند .
تذکر : مفهوم آیه چنین است که خدا ( سنت حاکم بر هستی ) به خواست شخص ، اثر می بخشد .
به همین دلیل است که حتی خواست پیامبر نیز در هدایت شخص بی تاثیر خواهد بود آنجا که خداوند در قرآن می فرماید :
إنّک لاتهدی من أحببت و لکنّ اللّه یهدی من یشاء و هو أعلم بالمهتدی ۲
تو نمی توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی ؛ ولی هر کس بخواهد خداوند او را هدایت می کند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!
و اگر کسی به غیر این معتقد باشد نه تنها از انسان سلب مسئولیت کرده است که خداوند را موجودی خودسر که مخلوقات خود را به گمراهی می کشد و سپس به عذاب گمراهیشان دچار می کند معرفی کرده است !!
در حالی که خود خداوند در قرآن می فرماید :
ولو شاء الله لجعلکم امة واحدة و لکن یضل من یشاء و یهدی من یشاء و لتسئلن عماکنتم تعملون ۳
اگر خداوند می خواست ، همه شما را امت واحده ای قرار می داد ولی هر کس خودش هدایت یا گمراهی بخواهد ، خداوند به خواست او اثر می بخشد و ( بدانید ) قطعا از آنچه که خودتان عمل کنید مورد سوال واقع خواهید شد .
۲ تاثیر خواست شخص چگونه است ؟
بنابراین ، طبق تعبیر فوق ، خود شخص باید هدایت را بخواهد تا هدایت خداوند به او برسد ؛ اما این خواستن ، چگونه خداوند را قانع می کند و به هدایت او می رساند ؟
بر اساس آیه :
و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا ۴
ما راه هایمان را به افرادی که تلاش گرانه در مسیر رسیدن به حقیقت حرکت می کنند نشان خواهیم داد .
پس شرط هدایت خداوند ، تهیه مقدمات آن توسط خود شخص انسانی می باشد که در دو چیز بیان شده است :
خواست درونی شخص ( عدم مقاومت در مقابل حقیقت )
جستجو و تلاش برای رسیدن به حقیقت
۳ مقدمات هدایت چیست ؟
خداوند مقدمات هدایت را طبق آیه زیر :
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ، اولئک الّذین هدئهم اللّه و اولئک هم اولوا الالباب.۵
پس بندگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده ، و آنها صاحبان خردند.
در دو چیز معرفی کرده است :
مواجهه با نظریه ها و اقوال مختلف در هر زمینه
تبعیت از بهترین نظریه ( که می تواند یکی از آنها و یا تلفیقی از آنها و یا حتی نظریه جدیدی باشد )
بر اساس آیه فوق ، کسی که مقدمات مذکور را فراهم کند ، گویی شامل هدایت الهی شده است و همانها هستند که خداوند بعنوان صاحبان خرد و اندیشه می شناسد و نتیجتا در گروه بندگان و عباد خاص خود معرفی می نماید .
و کسی که در زمره عباد خداوند قرار گیرد ، همنشین او در محفل انسش خواهد شد ، در حالیکه هم او و هم خداوند از بودن با یکدیگر شادمان هستند .
آنجا که خداوند می فرماید :
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی ۶
ای جان آرام یافته ، به سوی پروردگارخویش بازگرد در حالی که تو از او خشنود و او از تو خشنود است . پس در میان بندگان من درآی و در بهشت من داخل شو .
۴ در یک کلام :
برای مشمول هدایت خداوندی شدن ، سه مرحله زیر الزامیست :
۱ خواست و اراده شخص مبنی بر نیاز به هدایت
۲ تلاش برای تهیه مقدمات آن
۳ مواجهه و شنیدن اقوال مختلف و تبعیت از بهترینها ، بعنوان مقدمات هدایت .
۵ سه یادآوری :
۱ خداوند را باکی نیست که بنده اش پس از هدایت ، بدلیل اختیاری که دارد ، به راه مستقیم قدم گذارد و یا راه به بیراهه برود آنجا که میفرماید :
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا ۷
ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا بر آن چشم بپوشد !
چرا که خداوند است که بی نیاز از هر کفر و ایمان بنده اش بوده و لیکن بنده حتی در بودنش محتاج خداست آنجا که میفرماید :
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید ۸
ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید ؛ تنها خداوند است که بی نیاز است و شایسته هر گونه حمد و ستایش .
۲ کتب پیامبران ، بعنوان یک نگاه توحیدی به هستی ، کتاب هدایت بوده ۹ که در صورتی که شخص ، در کنار دیگر نظریه های جهان بینی بشری ، تلاشگرانه و حقیقت جویانه به آنها نگاه کند ، قطعا راه های رسیدن به حقیقت را ، در آنها خواهد یافت ، همانطور که اگر بر مبنای عقل ، و بدون هیچگونه تعصب و یا عناد ، تلاشش را برای یافتن حقیقت بکار گیرد هدایت شده و به آن خواهد رسید . ۱۰
۳ هستند کسانی که در پی جستجوی حقیقت وجودی خود ، که همان خداوند هستی است ، پای در راه کشف شهودی میگذارند و عاشقانه مراقبه نفس میکنند . اینها عارفانه میزبان حضور حضرتش میگردند و جز وصال او نه لذتی مینوشند و نه ماسوایی میبینند و اینان کمیابانند که عشق را مذهبند و دل را کوتاهترین راه برگزیدند .
محمد صالحی
زیر نویسها :
۱- فاطر آیه ۸
۲- قصص ۵
۳- بطور مثال : زمر آیه ۳ و غافر آیه ۲۸ و ...
۴- عنکبوت آیه ۶۹
۵- زمر آیات ۱۷ و ۱۸
۶- سوره فجر آیات ۲۷ تا ۳۰
۷- انسان آیه ۳
۸- فاطر آیه ۱۵
۹- انّا انزلنا التوراة فیها هدیً و نور (مائده/ ۴۴) ؛ و آتیناه الانجیل فیه هدیً و نور (مائده/۴۶ (؛ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم ( اسرا / ۹ )
۱۰- و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر (سوره ملک ۱۰ ) و ( زیانکاران در آخرت ) اعتراف می کنند که اگر در دنیا به سخن پیامبران و شرایع آنها گوش سپرده بودیم ، و یا در فهم و مدیریت سرنوشت خود ، راه عقلانی را پیش گرفته بودیم ، اکنون از جهنمیان نبودیم .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ﴿١﴾ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ﴿٢﴾ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الأبْتَرُ ﴿٣﴾
به نام خداوند بخشنده مهربان
ما تو را کوثر (یعنی عطای بسیار چون کثرت فرزند) بخشیدیم. ( 1 )
پس تو هم برای خدایت به نماز (و طاعت) و قربانی (و مناسک حج) بپرداز. ( 2 )
که محققا دشمن بدگوی تو (عاص بن وائل) مقطوع النسل است (و نسل تو تا قیامت به کثرت و برکت و عزت باقی است). ( 3 )
فضیلت و خواص سوره کوثر
یکصدو هشتمین سوره قرآن کریم است که مکی و 3 آیه دارد.
مفسران قرآن کریم گفته اند: این سوره در شأن و منزلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نازل شده است.(1)
روزی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم را دیدند که در حال تبسم بود پرسیدند: ای رسول خدا چه چیزی موجب خنده شما شده است؟ فرمود: سوره ای بر من نازل شده است و بعد سوره کوث را قرائت نمودند و گفتند: آیا می دانید کوثر چیست؟ گفتند خدا و رسولش آگاهترند. پیامبر فرمود: کوثر نهری در بهشت است که خداوند با ان مرا به خیر کثیری وعده داده است و آن حوض من است که امتم در کنار آن بر من وارد می شوند.(2)
در فضیلت این سوره از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است : هر کس سوره کوثر را تلاوت نماید خداوند از آب نهرهای بهشت به او می نوشاند و اجر و پاداش او به اندازه تمامی قربانی های روز عید قربان است. (3)
از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است: هر کس در نمازهای واجب یا مستحب خود سوره کوثر را قرائت نماید خداوند از آب حوض کوثر به او بنوشاند و کنار درخت طوبی همجوار رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خواهد شد.(4)
آثار وبرکات سوره
1) دیدن رسول خدا صلی الله علیه و اله در خواب
از رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم روایت شده: هر کس سوره کوثر را در شب جمعه 100مرتبه تلاوت نماید رسول خدا را درخواب خواهد دید.(5)
به همین مضمون از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده استک هر کس سوره کوثر را در شب جمعه پس از نمازی که در نیمه شب می خواند صد مرتبه بخواند به اذن خدا رسولش را در خواب خواهد دید.(6)
2) برای دور کردن افراد از خود
اگر بخواهی کسی را از خود دور کنی 9 مرتبه سوره کوثر را بخوان و به جانب او بدم به اختیار خود راه کج می کند و می رود.(7)
ختم مجرب
· برای غنا و توانگری
روز چهارشنبه 40 مرتبه سوره کوثر را به نیت ثروت و توانگری بخواند.(8)
_____________________
پی نوشت:
(1) بحارالانوار، ج8، ص16
(2) منتخب الکلام فی تفسیر الاحلام،ج1، ص74
(3) جامع الاحادیث الشیعه، ج15، ص131
(4) ثواب الاعمال، ص126
(5) منتخب الکلام فی تفسیرالاحلام، ج1، ص74
(6) روض الجنان و روح الجنان، ج20، ص421
(7) تعطیرالانام فی تعبیرالمنام،ج1، ص353
(8) درمان با قران، ص167
قاطعانهترین سوره قرآن
نه گفتن هنر بسیار مهمی است که از مهارتهای لازم زندگی به شمار میرود. بسیاری از مشکلات بزرگ و کوچکی که ما در زندگی داریم بخاطر این است که توانایی و جرأت و جسارت نه گفتن را نداریم.
سوره
به زبان امروزی ها رودربایستی باعث میشود گاهی اوقات از حق و حقوق خود بگذریم و دچار بسیاری از مشکلات شویم.
این مسئله زمانی بسیار حاد و لاعلاج میشود که پا را از خط قرمزهای دین فراتر گذاشته و نعوذبالله وارد حرام و معصیت الهی میشویم.
فقطبخاطر اینکه نتوانستیم نه بگوئیم، خجالت کشیدیم و یا رویمان نشد. خداوند پیامبر را به قاطعیت در دین فرا میخواند و او را الگویی قرار میدهد تا امت پیامبر قاطعیت را از او بیاموزند و در بهترین زمان سوره کافرون را بر قلب نازنین پیامبر نازل می کند تا اورا یاری نماید .
به نام خداوند رحمتگر مهربان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بگو اى کافران (1)
قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ (1)
آنچه مىپرستید نمىپرستم (2)
لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2)
و آنچه مىپرستم شما نمىپرستید (3)
وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3)
و نه آنچه پرستیدید من مىپرستم (4)
وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ (4)
و نه آنچه مىپرستم شما مىپرستید (5)
وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5)
دین شما براى خودتان و دین من براى خودم (6)
لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ (6)
لحن سوره نشان میدهد در زمانی نازل شده که مسلمانان در اقلیت و کفار در اکثریت و پیامبر از ناحیه آنها سخت در فشارهای اقتصادی، اجتماعی، روانی بودو اصرار داشتند با این تحریمها او را به سازش بکشانند، پیامبر دست رد به سینه همه آنها میزند و آنها را به طور کلی مأیوس میکند
هدف آفرینش انسان دارای دو جنبه است :
الف ) هدف فاعل ( خداوند ) ، ب ) هدف فعل ( انسان ) . هدف فاعل ( با قدری مسامحه )؛ یعنی ، آنچه خدا را به آفرینش انسان برانگیخت و هدف فعل ؛ یعنی ، آنچه انسان به آن منتهی می شود . هدف فاعل در آفرینش انسان با توجه به مطالب زیر روشن می شود :
1- خداوند متعال به مقتضای این که خودش واجب الوجود است و وجود او وابسته به چیزی نیست ، هیچ محد ودیتی و نقصی ندارد و همه کمال ها را دارا است ؛ بلکه عین کمال است.
2- از جمله کمالات او فیاض و جواد بودن است
3- هرخیری و کمالی ناشی از وجود است و هر شر و نقصی ناشی از عدم؛ مثلا علم خیر و کمال است و جهل شر و نقص به شمار می آید. قدرت نیز درمقابل عجز و ناتوانی ، یک امر وجودی است . پس معلوم می شود که وجود خیر است و در مقابل آن هر شر و نقصی از عدم است .
4- با توجه به مقدمه سوم می توان دریافت که فیاض و جواد بودن خداوند با آفریدن و ایجاد کردن محقق می شود .پس لازمه فیاض بودن آفریدن است .
5- این نکته را می توان از راه دیگری نیز بیان کرد و آن این که اگر چیزی امکان ایجاد شدن را داشته باشد و خداوند نیز به عنوان علت فاعلی ، توانایی ایجاد آن را داشته باشد؛ اما آن را ایجاد نکند، این نیافریدن با توجه به این که وجود خیر است منع از خیر است و بخل محسوب می شود و بخل از خداوند محال است . از این مقدمات نتیجه می گیریم که علت غایی و هدف فاعل در آفرینش ، فیاض بودن خداوند است ؛ یعنی ، اگر سؤال شود چه چیز باعث شد خدا بیافریند؟ پاسخ می دهیم که فیاض بودن او باعث آفرینش شده است .
6- صفات خدا زاید بر ذات او نیست . صفات انسان و دیگر اجسام زاید بر ذات آنها است ؛مثلا" سیب یک ذات دارد و سرخی و شیرینی صفت آن است . این سرخی و شیرینی ، خارج از ذات سیب است . سیب می تواند به جای این صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقی بماند. بحث اتحاد ذات و صفات خداوند،یک بحث کلامی عمیق است که می توانید در علم کلام در بحث توحید صفاتی مطالعه کنید. آن چه در این جا برای ما مهم است ، این که فیاض بودن ،که علت غایی آفرینش است ،خارج از ذات خدا نیست . پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفرید؟ خواهیم گفت : چون خدا است . پس علت غایی در واقع خود خداوند است . این همان سخن فلاسفه است که می گویند : علت غایی و علت فاعلی در افعال خداوند، متحد است و شاید بتوان همین معنا را ازبرخی آیات قرآن نیز استفاده کرد :
(وَ لِلّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ اْلأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ، و آگاهی از ( غیب )و اسرار نهان ( آسمانها و زمین، تنها از آن خداست؛ و همه کارها به سوی او بازمیگردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که میکنید، هرگز غافل نیست ! )[1] ، برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به : 1 - المیزان ،ج 8، ص 44علامه طباطبایی 2- معارف قرآن مصباح یزدی.
7- این که گفته می شود، آفریدن لازمه فیاض بودن خدا است ، بدین معنا نیست که او مجبور به آفریدن است ؛ زیرا در جبر همواره یک نیروی خارج و برتری بر اراده قدرت فاعل غلبه دارد و او را مجبور می کند؛ اما دربارهً خداوند هیچ نیروی دیگری غیر از او فرض نمی شود، چه رسد به این که برتر از او باشد تا بتواند او را مجبور کند .پس وقتی می گوییم بین فیاض بودن و آفریدن تلازم است ، اختیار و اراده را در آفرینش از او سلب نکرده ایم و در واقع بین فیاض بودن و آفرینش اختیاری و ارادی تلازم است .
8 - حال که معلوم شد هدف فاعل در آفرینش ذات خداوند است ؛ پس هر آن چه غیراز ذات به عنوان هدف ذکر می شود، به عنوان هدف میانی است ( نه هدف حقیقی و نهایی ) ؛مثلا" گفته می شود خدا آفرید تا به بندگان جود کند.
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
یا خدا آفرید تا بندگان را به کمال برساند .ویژگی هدف میانی این است که همواره معقول است که از هدف آن سؤال کرد؛ مثلا" می پرسند؛ چرا خداوند انسان را آفرید؟ می گویید تا او را به کمال برساند و یا به او جود کند .در این جا می توان دوباره پرسید : چرا او را به کمال برساند؟ یا چرا به او جود کند؟ می گویند : چون فیاض و جواد است. دیگر صحیح نیست که سؤال شود : چرا فیاض و جواد است ؛ زیرا فیاض بودن در ذات او هست .
9- آن چه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرینش است ؛ اما هدف فاعل در آفرینش یک موجود خاص (مانند انسان ) نیازمند یک نکته ویژه است . این نکته درباره انسان عبارت است از (کمال خاصی که خداوند می خواست با خلقت انسان آن را بیافریند ).
توضیح : لازمه کمال فیاض بودن خداوند این است که هر کمال ممکنی را بیافریند .او قبل ازآفرینش انسان ، موجودات دیگری را به نام ملائکه آفریده بودکه از همان ابتدای آفرینش شان دارای همه کمالات ممکنه بودند؛ یعنی ، همه کمال ها را بالفعل دارا بودند .پس هرگز به کمال جدیدی دست پیدا نمی کنند و مرتبه وجودیشان تکامل نمی یابد [ خداوند از زبان ملائکه فرمود :( وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ ، و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومی دارد؛ وَ إِنّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ، و ما همگی )برای اطاعت فرمان خداوند( به صف ایستادهایم؛ وَ إِنّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ، و ما همه تسبیحگوی او هستیم [2] (
حضرت علی( ع)فرمود :
( ثم فتق ما بین السماوات العلا فملاهن اطوارا" من ملائکته منهم سجود لایرکعون و رکوع لاینتصبون و صافون لایتزایلون و مسبحون لایسامون ؛ سپس آسمان های بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پرنمود .گروهی از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوع اند و نمی ایستند و گروهی در صف هایی ایستاده اند و پراکنده نمی شوند و گروهی هموراه تسبیح گویند و خسته نمی شوند ) [3]
آنان خدا را پرستش می کنند و این کمالی است که خداوند به آنها داده است و آنان امکان نافرمانی و مخالفت ندارند. خداوند متعال فرمودند:( لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ، هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند؛ و )پیوسته( به فرمان او عمل میکنند) [4]
( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ ،ای کسانی که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند )به طور کامل( اجرا مینمایند) [5] .
خداوند به دلیل فیاض بودنش ، می خواست علاوه برکمالی که ملائکه دارند، یک کمال برتری نیز بیافریند و آن کمال اختیاری انسان است ؛ یعنی ، موجودی را بیافریند که همه این کمال ها را با اختیار و انتخاب خود به دست بیاورد .از این رو انسان را آفرید، انسانی که از ابتدا دارای همه کمالات نیست ؛ اما به گونه ای است که می تواند به آن کمال ها برسد .روشن است کمالی که انسان با اختیار و انتخاب آزاد خود تحصیل می کند، از کمال اعطایی ملائکه برتر است امیرمومنان( ع ) فرمود :
( ان الله عزو جل رکب فی الملائکه عقلا" بلاشهوه و رکب فی البهایم شهوه بلا عقل ورکب فی بنی آدم کلیهما فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملایکه و من غلبت شهوته عقله فهو شر من البهایم ؛ خداوند عز وجل ملائکه را از عقل آفرید و در آنان شهوت قرار نداد و حیوانات را از شهوت آفرید و در آنان عقل قرار نداد و بنی آدم را از عقل و شهوت آفرید .پس هر کس عقلش بر شهوتش پیروز شود از ملائکه برتر خواهد بود و هر کس شهوتش بر عقلش غلبه کند ازحیوانات پست تر خواهد بود) [6]
مولوی گفته است:
در حدیث آمد که خلاق مجید خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوی نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی همچو حیوان از علف در فربهی
اونبیند جز که اصطبل و علف از شقاوت غافل است و از شرف
و آن سوم هست آدمیزاد و بشر از فرشته نیمی و نیمش زخر
نیم خر خود مایل سفلی بود نیم دیگر مایل علوی شود
تا کدامین غالب آید درنبرد زین دوگانه تا کدامین برد نرد
پس هدف فاعل و علت غایی درآفرینش انسان ، فیاض بودن خداوند است . لازمه فیاض بودن خدا، این است که این نوع از کمال ممکن را نیز بیافریند و اصلا" این کمال برترین کمال امکانی است .
10- از این رو، هر انسانی که همه کمال های ممکنه انسانی راکسب کند، غرض اصلی از خلقت انسان را معنا خواهد بخشید و شاید معنای حدیث ( ( لولاک لما خلقت الافلاک ؛ اگر نبودی تو افلاک را نمی آفریدم ) ) همین نکته باشد .برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به : 1- بحارالانوار، علامه مجلسی ، ج 16، ص 406، روایت اول ، باب 12 2- المیزان ، علامه طباطبایی ، ج 10، ص 157، ذیل آیه ( هود، آیه 7 ) .
11 - همین نکته ویژه درهدف آفرینش انسان ، در واقع می تواند جنبه دوم سؤال از هدف خلقت انسان را مشخص کند .گفتنی است که هدف انسان ، رسیدن به آن کمال نهایی است و راه آن بندگی خداوند است و آیه:( وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ [7] ،من جنّ و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند ) و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)
[1] -سوره هود آیه 123
[2] - الصافات آیه 164و165و166
[3] - نهج البلاغه . خطبه اول
[4] -سوره انبیا آیه 27
[5] -سوره تحریم آیه 6
- [6] وسایل الشیعه ج 1، ص 164
- [7] سوره ذاریات ، آیه 56