اطلاعات دینی

وبلاگی جهت گردآوری اطلاعات معارف و دین اسلام

اطلاعات دینی

وبلاگی جهت گردآوری اطلاعات معارف و دین اسلام

هدف خداوند از آفرینش انسان

هدف آفرینش انسان دارای دو جنبه است :


 الف ) هدف فاعل ( خداوند ) ، ب ) هدف فعل ( انسان ) . هدف فاعل ( با قدری مسامحه )؛ یعنی ، آنچه خدا را به آفرینش انسان برانگیخت و هدف فعل ؛ یعنی ، آنچه انسان به آن منتهی می شود . هدف فاعل در آفرینش انسان با توجه به مطالب زیر روشن می شود :


 1- خداوند متعال به مقتضای این که خودش واجب الوجود است و وجود او وابسته به چیزی نیست ، هیچ محد ودیتی و نقصی ندارد و همه کمال ها را دارا است ؛ بلکه عین کمال است.


2- از جمله کمالات او فیاض و جواد بودن است


3- هرخیری و کمالی ناشی از وجود است و هر شر و نقصی ناشی از عدم؛ مثلا علم خیر و کمال است و جهل شر و نقص به شمار می آید. قدرت نیز درمقابل عجز و ناتوانی ، یک امر وجودی است . پس معلوم می شود که وجود خیر است و در مقابل آن هر شر و نقصی از عدم است .


4-   با توجه به مقدمه سوم می توان دریافت که فیاض و جواد بودن خداوند با آفریدن و ایجاد کردن محقق می شود .پس لازمه فیاض بودن آفریدن است .


5- این نکته را می توان از راه دیگری نیز بیان کرد و آن این که اگر چیزی امکان ایجاد شدن را داشته باشد و خداوند نیز به عنوان علت فاعلی ، توانایی ایجاد آن را داشته باشد؛ اما آن را ایجاد نکند، این نیافریدن با توجه به این که وجود خیر است منع از خیر است و بخل محسوب می شود و بخل از خداوند محال است . از این مقدمات نتیجه می گیریم که علت غایی و هدف فاعل در آفرینش ، فیاض بودن خداوند است ؛ یعنی ، اگر سؤال شود چه چیز باعث شد خدا بیافریند؟ پاسخ می دهیم که فیاض بودن او باعث آفرینش شده است .


 6- صفات خدا زاید بر ذات او نیست . صفات انسان و دیگر اجسام زاید بر ذات آنها است ؛مثلا" سیب یک ذات دارد و سرخی و شیرینی صفت آن است . این سرخی و شیرینی ، خارج از ذات سیب است . سیب می تواند به جای این صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقی بماند. بحث اتحاد ذات و صفات خداوند،یک بحث کلامی عمیق است که می توانید در علم کلام در بحث توحید صفاتی مطالعه کنید. آن چه در این جا برای ما مهم است ، این که فیاض بودن ،که علت غایی آفرینش است ،خارج از ذات خدا نیست . پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفرید؟ خواهیم گفت : چون خدا است . پس علت غایی در واقع خود خداوند است . این همان سخن فلاسفه است که می گویند : علت غایی و علت فاعلی در افعال خداوند، متحد است و شاید بتوان همین معنا را ازبرخی آیات قرآن نیز استفاده کرد :


(وَ لِلّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ اْلأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ، و آگاهی از ( غیب )و اسرار نهان ( آسمانها و زمین، تنها از آن خداست؛ و همه کارها به سوی او بازمی‏گردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که می‏کنید، هرگز غافل نیست ! )[1] ،  برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به : 1 - المیزان ،ج 8، ص 44علامه طباطبایی 2- معارف قرآن مصباح یزدی. 


7- این که گفته می شود، آفریدن لازمه فیاض بودن خدا است ، بدین معنا نیست که او مجبور به آفریدن است ؛ زیرا در جبر همواره یک نیروی خارج و برتری بر اراده قدرت فاعل غلبه دارد و او را مجبور می کند؛ اما دربارهً خداوند هیچ نیروی دیگری  غیر از او  فرض نمی شود، چه رسد به این که برتر از او باشد تا بتواند او را مجبور کند .پس وقتی می گوییم بین فیاض بودن و آفریدن تلازم است ، اختیار و اراده را در آفرینش از او سلب نکرده ایم و در واقع بین فیاض بودن و آفرینش اختیاری و ارادی تلازم است .


8 - حال که معلوم شد هدف فاعل در آفرینش ذات خداوند است ؛ پس هر آن چه غیراز ذات به عنوان هدف ذکر می شود، به عنوان هدف میانی است ( نه هدف حقیقی و نهایی ) ؛مثلا" گفته می شود خدا آفرید تا به بندگان جود کند.


 من نکردم خلق تا سودی کنم                             بلکه تا بر بندگان جودی کنم


 یا خدا آفرید تا بندگان را به کمال برساند .ویژگی هدف میانی این است که همواره معقول است که از هدف آن سؤال کرد؛ مثلا" می پرسند؛ چرا خداوند انسان را آفرید؟ می گویید تا او را به کمال برساند و یا به او جود کند .در این جا می توان دوباره پرسید : چرا او را به کمال برساند؟ یا چرا به او جود کند؟ می گویند : چون فیاض و جواد است. دیگر صحیح نیست که سؤال شود : چرا فیاض و جواد است ؛ زیرا فیاض بودن در ذات او هست .


 9- آن چه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرینش است ؛ اما هدف فاعل در آفرینش یک موجود خاص (مانند انسان ) نیازمند یک نکته ویژه است . این نکته درباره انسان عبارت است از (کمال خاصی که خداوند می خواست با خلقت انسان آن را بیافریند ).


 توضیح : لازمه کمال فیاض بودن خداوند این است که هر کمال ممکنی را بیافریند .او قبل ازآفرینش انسان ، موجودات دیگری را به نام ملائکه آفریده بودکه از همان ابتدای آفرینش شان دارای همه کمالات ممکنه بودند؛ یعنی ، همه کمال ها را بالفعل دارا بودند .پس هرگز به کمال جدیدی دست پیدا نمی کنند و مرتبه وجودیشان تکامل نمی یابد [ خداوند از زبان ملائکه فرمود :( وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ ، و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومی دارد؛ وَ إِنّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ، و ما همگی )برای اطاعت فرمان خداوند( به صف ایستاده‏ایم؛ وَ إِنّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ، و ما همه تسبیح‏گوی او هستیم [2] (


حضرت علی( ع)فرمود :


( ثم فتق ما بین السماوات العلا فملاهن اطوارا" من ملائکته منهم سجود لایرکعون و رکوع لاینتصبون و صافون لایتزایلون و مسبحون لایسامون ؛ سپس آسمان های بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پرنمود .گروهی از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوع اند و نمی ایستند و گروهی در صف هایی ایستاده اند و پراکنده نمی شوند و گروهی هموراه تسبیح گویند و خسته نمی شوند ) [3]


 آنان خدا را پرستش می کنند و این کمالی است که خداوند به آنها داده است و آنان امکان نافرمانی و مخالفت ندارند.  خداوند متعال فرمودند:( لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ، هرگز در سخن بر او پیشی نمی‏گیرند؛ و )پیوسته( به فرمان او عمل می‏کنند) [4]


 ( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ ،ای کسانی که ایمان آورده‏اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‏کنند و آنچه را فرمان داده شده‏اند )به طور کامل( اجرا می‏نمایند) [5] .


  خداوند به دلیل فیاض بودنش ، می خواست علاوه برکمالی که ملائکه دارند، یک کمال برتری نیز بیافریند و آن کمال اختیاری انسان است ؛ یعنی ، موجودی را بیافریند که همه این کمال ها را با اختیار و انتخاب خود به دست بیاورد .از این رو انسان را آفرید، انسانی که از ابتدا دارای همه کمالات نیست ؛ اما به گونه ای است که می تواند به آن کمال ها برسد .روشن است کمالی که انسان با اختیار و انتخاب آزاد خود تحصیل می کند، از کمال اعطایی ملائکه برتر است امیرمومنان( ع ) فرمود :


 ( ان الله عزو جل رکب فی الملائکه عقلا" بلاشهوه و رکب فی البهایم شهوه بلا عقل ورکب فی بنی آدم کلیهما فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملایکه و من غلبت شهوته عقله فهو شر من البهایم ؛ خداوند عز وجل ملائکه را از عقل آفرید و در آنان شهوت قرار نداد و حیوانات را از شهوت آفرید و در آنان عقل قرار نداد و بنی آدم را از عقل و شهوت آفرید .پس هر کس عقلش بر شهوتش پیروز شود از ملائکه برتر خواهد بود و هر کس شهوتش بر عقلش غلبه کند ازحیوانات پست تر خواهد بود) [6]


مولوی گفته است:


در حدیث آمد که خلاق مجید                      خلق عالم را سه گونه آفرید


یک گروه را جمله عقل و علم و جود               آن فرشته است و نداند جز سجود


 نیست اندر عنصرش حرص و هوی               نور مطلق زنده از عشق خدا


 یک گروه دیگر از دانش تهی                         همچو حیوان از علف در فربهی


اونبیند جز که اصطبل و علف                         از شقاوت غافل است و از شرف


و آن سوم هست آدمیزاد و بشر                    از فرشته نیمی و نیمش زخر


نیم خر خود مایل سفلی بود                           نیم دیگر مایل علوی شود


تا کدامین غالب آید درنبرد                             زین دوگانه تا کدامین برد نرد


پس هدف فاعل و علت غایی درآفرینش انسان ، فیاض بودن خداوند است . لازمه فیاض بودن خدا، این است که این نوع از کمال ممکن را نیز بیافریند و اصلا" این کمال برترین کمال امکانی است .


10- از این رو، هر انسانی که همه کمال های ممکنه انسانی راکسب کند، غرض اصلی از خلقت انسان را معنا خواهد بخشید و شاید معنای حدیث ( ( لولاک لما خلقت الافلاک ؛ اگر نبودی تو افلاک را نمی آفریدم ) ) همین نکته باشد .برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به : 1- بحارالانوار، علامه مجلسی ، ج 16، ص 406، روایت اول ، باب 12 2- المیزان ، علامه طباطبایی ، ج 10، ص 157، ذیل آیه ( هود، آیه 7 ) .


11 - همین نکته ویژه درهدف آفرینش انسان ، در واقع می تواند جنبه دوم سؤال از هدف خلقت انسان را مشخص کند .گفتنی است که هدف انسان ، رسیدن به آن کمال نهایی است و راه آن بندگی خداوند است و آیه:( وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ [7] ،من جنّ و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند )  و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)



[1] -سوره هود آیه 123


[2] - الصافات آیه 164و165و166


[3] - نهج البلاغه . خطبه اول


[4] -سوره انبیا آیه 27


[5] -سوره تحریم آیه 6


- [6] وسایل الشیعه ج 1، ص 164


- [7]  سوره ذاریات ، آیه 56

تفاوتهای دنیا و آخرت



cached)
با فرارسیدن قیامت، که زندگی دنیا به پایان می‌رسد بشر در جهانی دیگر که جهان آخرت مشهور می‌باشد نوع دیگری از زندگی را تجربه می‌کند که این زندگی بر خلاف زندگی دنیایی فانی و زود گذرش، ابدی است و در آن پایان و مرگ امکان ندارد. اما سوال اینجاست که آیا زندگی دوباره بشر در عالم آخرت عین همین زندگی وی در همین دنیاست یا نه تفاوت دارد و اگر زندگی آخرتش با زندگی دنیویش متفاوت است، این تفاوتها تا چه حد است. البته لازم به یادآوری است که وجود تفاوت بین دنیا و آخرت به معنی جدایی کامل این دو نوع زندگی از هم نیست بلکه در جهان بینی اسلامی رابطه عمیقی بین این دو نوع زندگی وجود دارد در واقع جهان آخرت صورت تکامل یافته این دنیا می‌باشد و تفاوتهای آن دو در حد تفاوت مرتبه ناقص با مرتبه کامل یک موجود است مانند تفاوت یک میوه نارسیده با همان میوه رسیده، فلذا می‌بینیم که گویند دنیا مزرعه آخرت است یعنی جهان طبیعت در مسیر تکاملی خود به سوی هدف نهایی خودش، سرانجام به مرحله نهایی کمال خویش می‌رسد و چون در این مرحله به کمال رسیده تمام قید و بندهای محدود دنیا را پشت سرگذاشته و حقیقت و باطن هستی آشکار می‌گردد.

تفاوتها

در اینجا نگاهی گذرا به تفاوتهای دنیا خواهیم داشت تا تصویر درستی از زندگی آخرت را بدست آوریم که به ترتیب زیر است:

فناپذیری دنیا و جاودانگی آخرت

عمر دنیا هرچند هم طولانی باشد خلاصه با ظهور قیامت به پایان خود خواهد رسید در حالی که عمر آخرت، ابدی است و به خواست الهی هیچ گاه پایان نمی‌یابد، در آیات مختلفی به این حقیقت اشاره گردیده است از جمله در سوره اعلی آیات 16 و 17 چنین می‌خوانیم که "لیکن زندگی دنیا را بر می‌گزینند با آنکه آخرت نیکوتر و پایدارتر است". و در سوره نساء آیه 77 بیان شده که برخورداری از دنیا اندک می‌باشد و برای کسی که تقوا پیشه کرده آخرت بهتر است.

دنیا مقدمه و آخرت هدف

زندگی دنیا به عنوان مقدمه‌ای برای زندگی آخرت است در واقع ارزش دنیا تا این حد است که به عنوان یک راهی، ما را به آخرت می‌رساند و هدف از زندگی موقت این دنیا، آمادگی یافتن انسان در آن دنیا برای درک رحمت و نعمت الهی یا عذاب می‌باشد چنانکه در آیه 77 سوره نساء آمده برخورداری از دنیا اندک است و برای تقوا پیشگان آخرت بهتر است. براین اساس است که کسی که زندگی این دنیا را هدف خود قرار داده بسیار زیان کرده است.

خلوص نعمت و عذاب اخروی

به تجربه برای همه ماها ثابت شده است که در زندگیمان همواره لذت و رنج، شادی و درد با هم آمیخته است مثلا لذت خوردن غذای دلخواه، رنج تهیه آن را به همراه دارد، و لذت مادر شدن رنج مشکلات نه ماه بارداری را به همراه دارد اما در جهان آخرت چنین آمیختگی وجود ندارد در آنجا گروهی از بهشتیان از لذت نعمت خالص برخوردارند تا حدیکه کوچکترین رنجی بر آنها متصور نیست و در مقابل گرهی دیگر جز عذاب چیزی دیگری ندارند.

دنیا نظامی اجتماعی و آخرت نظامی فردی

زندگی دنیا، زندگی اجتماعی است و انسان موجودی اجتماعی است یعنی بدون دیگران نمی‌تواند نیازهایش را بطور کامل رفع کند، او همچنانکه در زندگی از نتیجه اعمال نیک دیگران برخوردار می‌باشد همینطور از پیامدهای نامطلوب خطاهای دیگران نیز ضرر می‌بیند. به همین جهت است که همواره آنها در سرنوشت اجتماع بطور مشترک سهیم هستند، اما در آخرت هرچند در کنار هم زندگی می‌کنند ولی اثری از روابط اجتماعی مانند دنیا خبری نیست. روابط خویشاوندی و پیوندهای اجتماعی نقش خود را از دست داده رنگ می‌بازند و طبق آیه 88 سوره شعرا "هیچ مال و فرزندی سود نمی‌دهد و هرکس به تنهایی مسئول اعمال خویش است و به تنهایی جزای آن را می‌بیند. یعنی نظام آخرت، نظام فردی است به خلاف نظام دنیا که نظام اجتماعی است.
تفاوت ماهوی دو دنیا
اینکه اساسا نظامی که بر جهان آخرت حاکم است با نظامی که بر این دنیا حاکم است تفاوت دارد چرا که دنیا محل تحول و تغییر است، در آن مرگ و حیات با هم وجود دارد اما جهان آخرت به کلی حیات است و زندگی، آخرت سرشار از شعور است و آگاهی برخلاف این دنیا. در واقع طبق آیات قرآنی زندگی حقیقی همان سرای آخرت می‌باشد. "سوره عنکبوت آیه 64"

تفاوت در پاداش و کیفر

می‌دانیم که پاداشها و کیفرهای دنیا امری قراردای است و بر این اساس است که در دو نظام حقوقی متفاوت یک جرم، مجازاتهای مختلفی دارد و همچنین علاوه بر آن، مجازات دنیایی به خاطر این است که از انجام کار خلاف مشابه آن جلوگیری گردد وهمچنین تنبیه خلافکار مدنظر است و اینکه یک نوع داوری برای کسانی است که حقشان ضایع گردیده اما جزای اعمال در آخرت، امری حقیقی است (نه قراردادی) که هیچ یک از اهداف یادشده در آن قابل تصور نیست. در دیدگاه اسلامی آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا عذاب به انسان می‌رسد همان باطن اعمال انسان و نیت اوست که تجسم می‌یابد و به صورت عذاب یا نعمت در می‌آید که در آیات متعددی به این مطلب اشاره گردیده که" آیا جز آنچه می‌کردید سزا داده می شوید؟" چنانکه در آیه 10 سوره نساء صورت تجسم یافته مال یتیم را به ناحق خوردن، آتش می‌دانند و می‌فرماید"... کسانی که اموال یتیم را به ستم می‌خورند جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو می‌برند".

تفاوتهای بین اهل دنیا و آخرت

البته علاه بر تفاوتهای اصلی بین دنیا و آخرت، تفاوتهایی نیز بین اهل دنیا و آخرت وجود دارد که بدین ترتیب است:
اهل دنیا کسانی هستند که بسیار می‌خندند و پرخوری می‌کنند و خوابشان زیاد است و خشمشان فراوان، همواره از دیگران طلبکارند و وقتی به کسی بدی می‌کنند عذر نمی‌طلبند و علاوه بر آن عذرپذیر نیز نیستند، در عبادت کسل و تنبل هستند و با اینکه می‌دانند مرگشان نزدیک است آرزوهای دور و درازی دارند، به محاسبه اعمال خود نمی‌رسند، زیاد حرف می‌زنند و نفعی به دیگرانت نمی‌خواهند، از خدا بسیار کم می‌ترسند و هنگام آسایش و رفاه شکرگذار نیستند و به هنگام مصیبت و بلا، صبور نمی‌باشند. کارهای خیر دیگران در پیششان کم است، ادعای چیزی را می کنند که نیستند و کارهای کوچک خود را بزرگ می‌شمارند و به عیب جویی مشغولند.

اما اهل آخرت کسانی هستند که خیلی زیاد حیاء و نجابت دارند و از روی برنامه عمل می‌کنند، نفعشان برای مردم فراوان است، صادقانه با دیگران برخورد می‌کنند، مردم از دستشان در امنیت هستند، سنجیده سخن می‌گویند و به محاسبه اعمال خود می‌پردازند و همواره به یاد خدا هستند و ترس از خدا بر دلشان حاکم است و در آغاز نعمت، حمد کنند و در پایانش شکر، پرخوری و پرگویی و اسراف ندارند و کسانی را که از آنها رویگردان هستند به سویشان می‌خوانند و مبارزه با نفس دارند.

منابع

  1. جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی 1 و 2، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها پاییز 78- چاپ دهم
  2. جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی 1 و 2 انتشارات سمت، چاپ چهاردهم 1376
  3. محمدتقی مصباح یزدی، راهیان کوی دوست ،شرح حدیث معراج، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ چهارم تابستان 1379
  4. محمد رجبی، انسان شناسی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، تابستان 79

خداپرستی یا زندگی



امام باقرعلیه‌السلام برای سرکشی و رسیدگی به مزارع خود بیرون آمده بود و بواسطة فربهی و خستگی به کمک چند نفر که اطرافش بودند راه می‌رفت.

در این حال مردی بنام محمد بن منکدر که از زهاد و عباد بود و تصادفاً به نواحی بیرون مدینه آمده بود امام را در آن حال دید و در ذهنش آمد که چطور این مرد شریف (امام) دنیا را پی‌جویی می‌کند. و بر آن شد که امام را نصیحتی کند.

پس نزدیک رفت و به امام سلام داد. سپس گفت: آیا سزاوار است مرد شریفی چون شما در طلب دنیا بیرون آید آن هم در چنین وقتی و در چنین گرمایی؟ اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرا رسد چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟ شایسته شما نیست که دنبال دنیا بروید و متحمل رنج و زحمت شوید؟

امام باقر دستها را از دوش کسان خود برداشت و به دیوار تکیه زد و گفت:

«اگر من در همین حال بمیرم در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام. زیرا این کار عین طاعت و بندگی است. تو خیال کردی که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعا و روزه است.من زندگی و خرج دارم. اگر کار نکنم و زحمت نکشم. باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز کنم. من در طلب رزق می روم که احتیاج خود را از کس و ناکس سلب کنم. وقتی باید از فرارسیدن مرگ ترسان باشم که در حال معصیت و خلافکاری و تخلف از فرمان الهی باشم.نه در چنین حالی که در حال اطاعت امر خدا هستم. که مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خودم را خودم تحصیل کنم.»


زاهد با شنیدن این عبارات متوجه اشتباه خود شد و فهمید که راه غلطی را می‌پیموده.


ماخذ: بحار‌الانوار ج 11صفحه: 82 داستان راستان صفحه: 78-76

آغاز کار با نام پروردگار

میان همه مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى کنند، و نخستین کلنگ هر مؤ سسه ارزنده اى را به نام کسى که مورد علاقه آنها است بر زمین مى زنند، یعنى آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند. ولى آیا بهتر نیست که براى پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات ، آن را به موجود پایدار و جاویدانى ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد، چرا که همه موجودات این جهان به سوى کهنگى و زوال مى روند، تنها چیزى باقى مى ماند که با آن ذات لایزال بستگى دارد. اگر نامى از پیامبران و انبیاء باقى است به علت پیوندشان با خدا و عدالت و حقیقت است که کهنگى در آن راه ندارد، و اگر فى المثل اسمى از (حاتم ) بر سر زبانها است به خاطر همبستگیش با سخاوت است که زوال ناپذیر است . از میان تمام موجودات آنکه ازلى و ابدى است تنها ذات پاک خدا است و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و در سایه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه قرآن مى گوئیم (بنام خداوند بخشنده بخشایشگر) (بسم الله الرحمن الرحیم ). این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلکه باید از نظر واقعیت و معنى با او پیوند داشته باشد چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همین دلیل چنین کارى حتما به پایان مى رسد و پر برکت است . به همین دلیل در حدیث معروفى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مى خوانیم : (کل امر ذى بال لم یذکر فیه اسم الله فهو ابتر): (هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بیفرجام است ). امیر مؤ منان على (علیه السلام ) پس از نقل این حدیث اضافه مى کند انسان هر کارى را مى خواهد انجام دهد باید بسم الله بگوید یعنى با نام خدا این عمل را شروع مى کنم ، و هر عملى که با نام خدا شروع شود خجسته و مبارک است . و نیز مى بینیم امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید: سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى کنیم ، چه بزرگ باشد چه کوچک ، (بسم الله ) بگوئیم تا پر برکت و میمون باشد). کوتاه سخن اینکه پایدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است که با خدا دارد. به همین مناسبت خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر وحى شد دستور مى دهد که در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خداشروع کند: (اقرء باسم ربک ). و مى بینیم حضرت نوح (علیه السلام ) در آن طوفان سخت و عجیب هنگام سوار شدن بر کشتى و حرکت روى امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرات فراوانى روبرو بود براى رسیدن به سر منزل مقصود و پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مى دهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتى (بسم الله ) بگویند (و قال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرسیها) (سوره هود آیه 41). و آنها این سفر پر مخاطره را سرانجام با موفقیت و پیروزى پشت سر گذاشتند و با سلامت و برکت از کشتى پیاده شدند چنانکه قرآن مى گوید: (قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک و على امم ممن معک ) (سوره هود آیه 48). و نیز سلیمان در نامه اى که به ملکه سبا مى نویسد سر آغاز آن را (بسم الله ) قرار مى دهد (انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم ...) (سوره نحل آیه 30). و باز روى همین اصل ، تمام سوره هاى قرآن با بسم الله آغاز مى شود تا هدف اصلى که همان هدایت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقیت و پیروزى و بدون شکست انجام شود. تنها سوره توبه است که (بسم الله ) در آغاز آن نمى بینیم چرا که سوره توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکه و پیمانشکنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصیف خداوند به رحمان و رحیم سازگار نیست . در اینجا توجه به یک نکته لازم است و آن اینکه ما در همه جا بسم الله مى گوئیم چرا نمى گوئیم (بسم الخالق ) یا (بسم الرازق ) و مانند آن ؟! نکته این است که (الله ) چنانکه به زودى خواهیم گفت ، جامعترین نامهاى خدا است و همه صفات او را یکجا بازگو مى کند، اما نامهاى دیگر اشاره به بخشى از کمالات او است ، مانند خالقیت و رحمت او و مانند آن . از آنچه گفتیم این حقیقت نیز روشن شد که گفتن (بسم الله ) در آغاز هر کار هم به معنى (استعانت جستن ) به نام خدا است ، و هم (شروع کردن به نام او) و این دو یعنى (استعانت ) و (شروع ) که مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفکیک کرده اند و هر کدام یکى از آن دو را در تقدیر گرفته اند به یک ریشه باز مى گردد، خلاصه این دو لازم و ملزوم یکدیگرند یعنى هم با نام او شروع مى کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى طلبم . به هر حال هنگامى که کارها را با تکیه بر قدرت خداوند آغاز مى کنیم خداوندى که قدرتش مافوق همه قدرتها است ، سبب مى شود که از نظر روانى نیرو و توان بیشترى در خود احساس کنیم ، مطمئن تر باشیم ، بیشتر کوشش ‍ کنیم ، از عظمت مشکلات نهراسیم و ماءیوس نشویم ، و ضمنا نیت و عملمان را پاکتر و خالصتر کنیم . و این است رمز دیگر پیروزى به هنگام شروع کارها به نام خدا. گر چه هر قدر در تفسیر این آیه سخن بگوئیم کم گفته ایم چرا که معروف است على (علیه السلام ) از سر شب تا به صبح براى (ابن عباس ) از تفسیر (بسم الله ) سخن مى گفت ، صبح شد در حالى که از تفسیر (با) بسم الله فراتر نرفته بود) ولى با حدیثى از همان حضرت این بحث را همینجا پایان مى دهیم ، و در بحثهاى آینده مسائل دیگرى در این رابطه خواهیم داشت . (عبدالله بن یحیى ) که از دوستان امیر مؤ منان على (علیه السلام ) بود به خدمتش آمد و بدون گفتن بسم الله بر تختى که در آنجا بود نشست ، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمین افتاد و سرش شکست ، على (علیه السلام ) دست بر سر او کشید و زخم او التیام یافت بعد فرمود: آیا نمى دانى که پیامبر از سوى خدا براى من حدیث کرد که هر کار بدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود، گفتم پدر و مادرم به فدایت باد مى دانم و بعد از این ترک نمى گویم ، فرمود: در این حال بهره مند و سعادتمند خواهى شد. امام صادق (علیه السلام ) هنگام نقل این حدیث فرمود: بسیار مى شود که بعضى از شیعیان ما بسم الله را در آغاز کارشان ترک مى گویند و خداوند آنها را با ناراحتى مواجه مى سازد تا بیدار شوند و ضمنا این خطا از نامه اعمالشان شسته شود) منبع: تفسیر نمونه