هدف آفرینش انسان دارای دو جنبه است :
الف ) هدف فاعل ( خداوند ) ، ب ) هدف فعل ( انسان ) . هدف فاعل ( با قدری مسامحه )؛ یعنی ، آنچه خدا را به آفرینش انسان برانگیخت و هدف فعل ؛ یعنی ، آنچه انسان به آن منتهی می شود . هدف فاعل در آفرینش انسان با توجه به مطالب زیر روشن می شود :
1- خداوند متعال به مقتضای این که خودش واجب الوجود است و وجود او وابسته به چیزی نیست ، هیچ محد ودیتی و نقصی ندارد و همه کمال ها را دارا است ؛ بلکه عین کمال است.
2- از جمله کمالات او فیاض و جواد بودن است
3- هرخیری و کمالی ناشی از وجود است و هر شر و نقصی ناشی از عدم؛ مثلا علم خیر و کمال است و جهل شر و نقص به شمار می آید. قدرت نیز درمقابل عجز و ناتوانی ، یک امر وجودی است . پس معلوم می شود که وجود خیر است و در مقابل آن هر شر و نقصی از عدم است .
4- با توجه به مقدمه سوم می توان دریافت که فیاض و جواد بودن خداوند با آفریدن و ایجاد کردن محقق می شود .پس لازمه فیاض بودن آفریدن است .
5- این نکته را می توان از راه دیگری نیز بیان کرد و آن این که اگر چیزی امکان ایجاد شدن را داشته باشد و خداوند نیز به عنوان علت فاعلی ، توانایی ایجاد آن را داشته باشد؛ اما آن را ایجاد نکند، این نیافریدن با توجه به این که وجود خیر است منع از خیر است و بخل محسوب می شود و بخل از خداوند محال است . از این مقدمات نتیجه می گیریم که علت غایی و هدف فاعل در آفرینش ، فیاض بودن خداوند است ؛ یعنی ، اگر سؤال شود چه چیز باعث شد خدا بیافریند؟ پاسخ می دهیم که فیاض بودن او باعث آفرینش شده است .
6- صفات خدا زاید بر ذات او نیست . صفات انسان و دیگر اجسام زاید بر ذات آنها است ؛مثلا" سیب یک ذات دارد و سرخی و شیرینی صفت آن است . این سرخی و شیرینی ، خارج از ذات سیب است . سیب می تواند به جای این صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقی بماند. بحث اتحاد ذات و صفات خداوند،یک بحث کلامی عمیق است که می توانید در علم کلام در بحث توحید صفاتی مطالعه کنید. آن چه در این جا برای ما مهم است ، این که فیاض بودن ،که علت غایی آفرینش است ،خارج از ذات خدا نیست . پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفرید؟ خواهیم گفت : چون خدا است . پس علت غایی در واقع خود خداوند است . این همان سخن فلاسفه است که می گویند : علت غایی و علت فاعلی در افعال خداوند، متحد است و شاید بتوان همین معنا را ازبرخی آیات قرآن نیز استفاده کرد :
(وَ لِلّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ اْلأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ، و آگاهی از ( غیب )و اسرار نهان ( آسمانها و زمین، تنها از آن خداست؛ و همه کارها به سوی او بازمیگردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که میکنید، هرگز غافل نیست ! )[1] ، برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به : 1 - المیزان ،ج 8، ص 44علامه طباطبایی 2- معارف قرآن مصباح یزدی.
7- این که گفته می شود، آفریدن لازمه فیاض بودن خدا است ، بدین معنا نیست که او مجبور به آفریدن است ؛ زیرا در جبر همواره یک نیروی خارج و برتری بر اراده قدرت فاعل غلبه دارد و او را مجبور می کند؛ اما دربارهً خداوند هیچ نیروی دیگری غیر از او فرض نمی شود، چه رسد به این که برتر از او باشد تا بتواند او را مجبور کند .پس وقتی می گوییم بین فیاض بودن و آفریدن تلازم است ، اختیار و اراده را در آفرینش از او سلب نکرده ایم و در واقع بین فیاض بودن و آفرینش اختیاری و ارادی تلازم است .
8 - حال که معلوم شد هدف فاعل در آفرینش ذات خداوند است ؛ پس هر آن چه غیراز ذات به عنوان هدف ذکر می شود، به عنوان هدف میانی است ( نه هدف حقیقی و نهایی ) ؛مثلا" گفته می شود خدا آفرید تا به بندگان جود کند.
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
یا خدا آفرید تا بندگان را به کمال برساند .ویژگی هدف میانی این است که همواره معقول است که از هدف آن سؤال کرد؛ مثلا" می پرسند؛ چرا خداوند انسان را آفرید؟ می گویید تا او را به کمال برساند و یا به او جود کند .در این جا می توان دوباره پرسید : چرا او را به کمال برساند؟ یا چرا به او جود کند؟ می گویند : چون فیاض و جواد است. دیگر صحیح نیست که سؤال شود : چرا فیاض و جواد است ؛ زیرا فیاض بودن در ذات او هست .
9- آن چه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرینش است ؛ اما هدف فاعل در آفرینش یک موجود خاص (مانند انسان ) نیازمند یک نکته ویژه است . این نکته درباره انسان عبارت است از (کمال خاصی که خداوند می خواست با خلقت انسان آن را بیافریند ).
توضیح : لازمه کمال فیاض بودن خداوند این است که هر کمال ممکنی را بیافریند .او قبل ازآفرینش انسان ، موجودات دیگری را به نام ملائکه آفریده بودکه از همان ابتدای آفرینش شان دارای همه کمالات ممکنه بودند؛ یعنی ، همه کمال ها را بالفعل دارا بودند .پس هرگز به کمال جدیدی دست پیدا نمی کنند و مرتبه وجودیشان تکامل نمی یابد [ خداوند از زبان ملائکه فرمود :( وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ ، و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومی دارد؛ وَ إِنّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ، و ما همگی )برای اطاعت فرمان خداوند( به صف ایستادهایم؛ وَ إِنّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ ، و ما همه تسبیحگوی او هستیم [2] (
حضرت علی( ع)فرمود :
( ثم فتق ما بین السماوات العلا فملاهن اطوارا" من ملائکته منهم سجود لایرکعون و رکوع لاینتصبون و صافون لایتزایلون و مسبحون لایسامون ؛ سپس آسمان های بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پرنمود .گروهی از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند و گروهی در رکوع اند و نمی ایستند و گروهی در صف هایی ایستاده اند و پراکنده نمی شوند و گروهی هموراه تسبیح گویند و خسته نمی شوند ) [3]
آنان خدا را پرستش می کنند و این کمالی است که خداوند به آنها داده است و آنان امکان نافرمانی و مخالفت ندارند. خداوند متعال فرمودند:( لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ ، هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند؛ و )پیوسته( به فرمان او عمل میکنند) [4]
( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ ،ای کسانی که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند )به طور کامل( اجرا مینمایند) [5] .
خداوند به دلیل فیاض بودنش ، می خواست علاوه برکمالی که ملائکه دارند، یک کمال برتری نیز بیافریند و آن کمال اختیاری انسان است ؛ یعنی ، موجودی را بیافریند که همه این کمال ها را با اختیار و انتخاب خود به دست بیاورد .از این رو انسان را آفرید، انسانی که از ابتدا دارای همه کمالات نیست ؛ اما به گونه ای است که می تواند به آن کمال ها برسد .روشن است کمالی که انسان با اختیار و انتخاب آزاد خود تحصیل می کند، از کمال اعطایی ملائکه برتر است امیرمومنان( ع ) فرمود :
( ان الله عزو جل رکب فی الملائکه عقلا" بلاشهوه و رکب فی البهایم شهوه بلا عقل ورکب فی بنی آدم کلیهما فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملایکه و من غلبت شهوته عقله فهو شر من البهایم ؛ خداوند عز وجل ملائکه را از عقل آفرید و در آنان شهوت قرار نداد و حیوانات را از شهوت آفرید و در آنان عقل قرار نداد و بنی آدم را از عقل و شهوت آفرید .پس هر کس عقلش بر شهوتش پیروز شود از ملائکه برتر خواهد بود و هر کس شهوتش بر عقلش غلبه کند ازحیوانات پست تر خواهد بود) [6]
مولوی گفته است:
در حدیث آمد که خلاق مجید خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوی نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی همچو حیوان از علف در فربهی
اونبیند جز که اصطبل و علف از شقاوت غافل است و از شرف
و آن سوم هست آدمیزاد و بشر از فرشته نیمی و نیمش زخر
نیم خر خود مایل سفلی بود نیم دیگر مایل علوی شود
تا کدامین غالب آید درنبرد زین دوگانه تا کدامین برد نرد
پس هدف فاعل و علت غایی درآفرینش انسان ، فیاض بودن خداوند است . لازمه فیاض بودن خدا، این است که این نوع از کمال ممکن را نیز بیافریند و اصلا" این کمال برترین کمال امکانی است .
10- از این رو، هر انسانی که همه کمال های ممکنه انسانی راکسب کند، غرض اصلی از خلقت انسان را معنا خواهد بخشید و شاید معنای حدیث ( ( لولاک لما خلقت الافلاک ؛ اگر نبودی تو افلاک را نمی آفریدم ) ) همین نکته باشد .برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به : 1- بحارالانوار، علامه مجلسی ، ج 16، ص 406، روایت اول ، باب 12 2- المیزان ، علامه طباطبایی ، ج 10، ص 157، ذیل آیه ( هود، آیه 7 ) .
11 - همین نکته ویژه درهدف آفرینش انسان ، در واقع می تواند جنبه دوم سؤال از هدف خلقت انسان را مشخص کند .گفتنی است که هدف انسان ، رسیدن به آن کمال نهایی است و راه آن بندگی خداوند است و آیه:( وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ [7] ،من جنّ و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند ) و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)
[1] -سوره هود آیه 123
[2] - الصافات آیه 164و165و166
[3] - نهج البلاغه . خطبه اول
[4] -سوره انبیا آیه 27
[5] -سوره تحریم آیه 6
- [6] وسایل الشیعه ج 1، ص 164
- [7] سوره ذاریات ، آیه 56
cached) |
میان همه مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى کنند، و نخستین کلنگ هر مؤ سسه ارزنده اى را به نام کسى که مورد علاقه آنها است بر زمین مى زنند، یعنى آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند. ولى آیا بهتر نیست که براى پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات ، آن را به موجود پایدار و جاویدانى ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد، چرا که همه موجودات این جهان به سوى کهنگى و زوال مى روند، تنها چیزى باقى مى ماند که با آن ذات لایزال بستگى دارد. اگر نامى از پیامبران و انبیاء باقى است به علت پیوندشان با خدا و عدالت و حقیقت است که کهنگى در آن راه ندارد، و اگر فى المثل اسمى از (حاتم ) بر سر زبانها است به خاطر همبستگیش با سخاوت است که زوال ناپذیر است . از میان تمام موجودات آنکه ازلى و ابدى است تنها ذات پاک خدا است و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و در سایه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه قرآن مى گوئیم (بنام خداوند بخشنده بخشایشگر) (بسم الله الرحمن الرحیم ). این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلکه باید از نظر واقعیت و معنى با او پیوند داشته باشد چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همین دلیل چنین کارى حتما به پایان مى رسد و پر برکت است . به همین دلیل در حدیث معروفى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) مى خوانیم : (کل امر ذى بال لم یذکر فیه اسم الله فهو ابتر): (هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بیفرجام است ). امیر مؤ منان على (علیه السلام ) پس از نقل این حدیث اضافه مى کند انسان هر کارى را مى خواهد انجام دهد باید بسم الله بگوید یعنى با نام خدا این عمل را شروع مى کنم ، و هر عملى که با نام خدا شروع شود خجسته و مبارک است . و نیز مى بینیم امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید: سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى کنیم ، چه بزرگ باشد چه کوچک ، (بسم الله ) بگوئیم تا پر برکت و میمون باشد). کوتاه سخن اینکه پایدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است که با خدا دارد. به همین مناسبت خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر وحى شد دستور مى دهد که در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خداشروع کند: (اقرء باسم ربک ). و مى بینیم حضرت نوح (علیه السلام ) در آن طوفان سخت و عجیب هنگام سوار شدن بر کشتى و حرکت روى امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرات فراوانى روبرو بود براى رسیدن به سر منزل مقصود و پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مى دهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتى (بسم الله ) بگویند (و قال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرسیها) (سوره هود آیه 41). و آنها این سفر پر مخاطره را سرانجام با موفقیت و پیروزى پشت سر گذاشتند و با سلامت و برکت از کشتى پیاده شدند چنانکه قرآن مى گوید: (قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک و على امم ممن معک ) (سوره هود آیه 48). و نیز سلیمان در نامه اى که به ملکه سبا مى نویسد سر آغاز آن را (بسم الله ) قرار مى دهد (انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم ...) (سوره نحل آیه 30). و باز روى همین اصل ، تمام سوره هاى قرآن با بسم الله آغاز مى شود تا هدف اصلى که همان هدایت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقیت و پیروزى و بدون شکست انجام شود. تنها سوره توبه است که (بسم الله ) در آغاز آن نمى بینیم چرا که سوره توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکه و پیمانشکنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصیف خداوند به رحمان و رحیم سازگار نیست . در اینجا توجه به یک نکته لازم است و آن اینکه ما در همه جا بسم الله مى گوئیم چرا نمى گوئیم (بسم الخالق ) یا (بسم الرازق ) و مانند آن ؟! نکته این است که (الله ) چنانکه به زودى خواهیم گفت ، جامعترین نامهاى خدا است و همه صفات او را یکجا بازگو مى کند، اما نامهاى دیگر اشاره به بخشى از کمالات او است ، مانند خالقیت و رحمت او و مانند آن . از آنچه گفتیم این حقیقت نیز روشن شد که گفتن (بسم الله ) در آغاز هر کار هم به معنى (استعانت جستن ) به نام خدا است ، و هم (شروع کردن به نام او) و این دو یعنى (استعانت ) و (شروع ) که مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفکیک کرده اند و هر کدام یکى از آن دو را در تقدیر گرفته اند به یک ریشه باز مى گردد، خلاصه این دو لازم و ملزوم یکدیگرند یعنى هم با نام او شروع مى کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى طلبم . به هر حال هنگامى که کارها را با تکیه بر قدرت خداوند آغاز مى کنیم خداوندى که قدرتش مافوق همه قدرتها است ، سبب مى شود که از نظر روانى نیرو و توان بیشترى در خود احساس کنیم ، مطمئن تر باشیم ، بیشتر کوشش کنیم ، از عظمت مشکلات نهراسیم و ماءیوس نشویم ، و ضمنا نیت و عملمان را پاکتر و خالصتر کنیم . و این است رمز دیگر پیروزى به هنگام شروع کارها به نام خدا. گر چه هر قدر در تفسیر این آیه سخن بگوئیم کم گفته ایم چرا که معروف است على (علیه السلام ) از سر شب تا به صبح براى (ابن عباس ) از تفسیر (بسم الله ) سخن مى گفت ، صبح شد در حالى که از تفسیر (با) بسم الله فراتر نرفته بود) ولى با حدیثى از همان حضرت این بحث را همینجا پایان مى دهیم ، و در بحثهاى آینده مسائل دیگرى در این رابطه خواهیم داشت . (عبدالله بن یحیى ) که از دوستان امیر مؤ منان على (علیه السلام ) بود به خدمتش آمد و بدون گفتن بسم الله بر تختى که در آنجا بود نشست ، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمین افتاد و سرش شکست ، على (علیه السلام ) دست بر سر او کشید و زخم او التیام یافت بعد فرمود: آیا نمى دانى که پیامبر از سوى خدا براى من حدیث کرد که هر کار بدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود، گفتم پدر و مادرم به فدایت باد مى دانم و بعد از این ترک نمى گویم ، فرمود: در این حال بهره مند و سعادتمند خواهى شد. امام صادق (علیه السلام ) هنگام نقل این حدیث فرمود: بسیار مى شود که بعضى از شیعیان ما بسم الله را در آغاز کارشان ترک مى گویند و خداوند آنها را با ناراحتى مواجه مى سازد تا بیدار شوند و ضمنا این خطا از نامه اعمالشان شسته شود) منبع: تفسیر نمونه